از چی بگم برات؟انتظار داری چه چیزی از چی من درآد؟جز یه کاغذ سفید پاره؟خب آره رفیق تلقب توشه ولی با خودکار سفید!توهم مثه منی کم درد نداری,درد اصلیت اینه علاقه ای به درس نداری.ولی من کسی نیستم که با این امتحانا دردم بگیره ولی این نمره هارو کی میخواد گردن بگیره؟؟؟
دعای شب امتحان:
اللهم اجلس فی بغلنا تلمیذخرخونا!و جعل اطرافنا مراقب گاگولا
ترجمه:خدایا بغلمون یه دانش آموز خر خون و زرنگ بنشون.و کنارمون یه مراقب گاگول قرار بده!
رفتم مغازه میگم آقا مرگ موش میخوام،میگه برای موش های خونتون میخواین،
پَ نَ پَ میخوایم بریزیم تو خورشتمون خوش رنگ شه !
....::::::::....
سوار تاکسی شدم.یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود.میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟
میگه اذییتتون میکنه!پـــــــَ نَ پــــــــَ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!!
....::::::::....
رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تارف می کنم،
طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟پـَـَـ نَ پـَـَـــ م خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!
....::::::::....
رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛میگه: میخوای ببریشون؟
پَــ نَ پَـــ اومدم کتابارو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا
....::::::::....
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟میگم: پَــ نَ پَـــ همین جا میخورمش
....::::::::....
تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه،
یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم میخوای گاز بزنی؟
پَـــ نَ پَـــ من میخوام لیس بزنم...
....::::::::....
با دوستم سه ساعت تو صف نونوایی وایساده بودیم صف 40 متری نوبتم شده
یارو میگه نون می خوای ؟پَـــ نَ پَـــ تا الان قطار بازی می کردیم واگن آخرم بودیم
....::::::::....
تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید،یارو میپرسه دزد بود؟
میگم پـَـَـ نَ پَــــ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست هیجانش بیشتر باشه
....::::::::....
دارم از گرما میمیرم ، خودمو مثله چی دارم باد میزنم ،
بابام میاد میگه چیه ؟ گرمته ؟؟؟؟
پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دارم حداکثر سرعت چرخش مچم رو امتحان میکنم
....::::::::....
به یارو راننده میگم..آقا اگه میشه یكم سریعتر..الان هواپیما میپره...
میگه..بسلامتی مسافرین؟.....پَــ نَ پَـــ...فندك هواپیما دیشب دستم جامونده....میرم بدم به رانندش
....::::::::....
رفتم بالای برج میخواستم خودمو بندازم پایین
یارو میگه میخوای خودکشی کنی؟
میگم پــــَ نه پــــــَ اومدم ببینم سرعت صفر تا صدم از این بالا تا پایین چقدر میشه، بجای پروژه بدم دانشگاه
....::::::::....
رفیقم میگه اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟
پَـــ نه پَـــ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه
....::::::::....
رفتم سم بخرم واسه سوسك یارو میگه میخواین سریع بمیره؟!
پَـــ نَ پَـــ میخوام شكنجش كنم ازش اعتراف بگیرم!!!
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!
داستان دم خروس
یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,
ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,
ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.
داستان خروس شدن ملا
یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!
ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!
ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!
داستان الاغ دم بریده
یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد, اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد, ملابا خودش گفت: این الاغ را با آن دم کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.
اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.
اما ملا بلافاصله گفت : ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!؟
داستان مرکز زمین
یک روز شخصی که می خواست سر بسر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟
ملا گفت : درست همین جا که ایستاده ای؟
اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد.
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,
شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟
ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!
داستان دم خروس
.: Weblog Themes By Pichak :.